جدول جو
جدول جو

معنی چشمه باد - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه باد
(چَ مَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 4 هزارگزی خبگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی. محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است در جبال بارز کرمان که از او بخار متعفن خارج شود و چون حیواناتی از قبیل طیور و مار و هوام از آنجاعبور کنند بمیرند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 230)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه گاه
تصویر چشمه گاه
جای چشمه، جای برآمدن آب چشمه در زمین یا کوه، سرچشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه وار
تصویر چشمه وار
چشمه مانند مانند چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمۀ بسیار باشد، چشمهزار، چشمه، برای مثال پدید آمد چو مینو مرغزاری / در او چون آب حیوان چشمه ساری (نظامی۲ - ۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه زار
تصویر چشمه زار
زمینی که در آن چشمه بسیار باشد، چشمهسار
فرهنگ فارسی عمید
(چِ مِ)
دهی از دهستان قلعه حمام، بخش جنت آباد شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری صالح آباد واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 97 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، ذرت و پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
آبی است مر بنی مصطلق را از خزاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 54 هزارگزی جنوب سبزواران و 4 هزارگزی خاور راه فرعی سبزواران به کهنوج واقع است و 42 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’مزرعه ای است از ناحیۀ فشارود قاینات و بدون سکنه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 236)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسه شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب باختری اشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به اشتر واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزءدهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی ضیأآباد و 6 هزارگزی راه شوسه واقع است و270 تن سکنه دارد. محصول این آبادی غله، کشمش، بادام و گردو است. شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ بُ)
ده کوچکی است جزء بخش حومه شهرستان دماوند که در 3 هزارگزی جنوب خاور دماوند و 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران بمازندران واقع است و دارای 13تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چِ مِ وَ لَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اس-دآباد شهرستان همدان که در 18 هزارگزی شمال باختری قصبۀ اسدآباد و 3 هزارگزی کمک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 119 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
چشمه مانند. سوراخ مانند:
یکی درع رخشندۀ چشمه دار
که در چشم نامد یکی چشمه وار.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ مُ)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان که در 40 هزارگزی جنوب راه شوسۀ آغاجاری به بهبهان واقع است. دشت و گرمسیر است و 66 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قرای ورامین تهران است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی حسینخان پسر مرحوم احمدخان نوایی (ملقب به عمیدالملک) میباشد. رعیت این دهکده بیست خانوار است و چشمۀ آبی از طرف شمال غربی از میان سنگ بیرون می آید که اغلب اوقات یک سنگ و نیم آب دارد و معروف است که این چشمه چون از میان سنگ بیرون می آید به ’چشمه لا’ مشهور شده اما احتمال دارد که چون بالاتر از آن، چشمه ای که بجلگۀ دماوند جاری باشد در این طرف نیست آن را ’چشمه اعلی’ گفته اند و بعد از کثرت استعمال ’چشمه لا’ شده باشد. بهر حال این چشمه هشت خروار بذرافشان و اشجار کبوده و بید و تبریزی و بعضی درختهای میوه هم دارد. و الحق جایی بسیار باصفاست. هوایش در تابستان خوب و ملایم و در زمستان سخت است. در چشمه لا یک حمام و یک مسجد و یک آسیاست و محمدخان پسر احمدخان یک عمارت مختصرخشت و گلی نیز در اینجا بنا کرده است. در مجرای چشمه تا پایین، سنگی مشابه سنگ پا یعنی سبک و متخلخل و سفیدرنگ میباشد و چون از این جنس سنگ در اینجا زیاد است اطراف مزارع را با آن سنگها سنگ چین کرده اند و معلوم میشود که سابقاً آب زیادی از اینجا میگذشته و بعداً گل و لای بستر و مجرای آب متحجر شده. زراعت چشمه لا تخمی از چهار تا شش تخم حاصل دارد و ارتفاع چشمه لااز شمیران 800 پاست’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 245)
لغت نامه دهخدا
(سَبْ با)
آبی است در سرزمین فزاره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ)
چشمه ای است در قهستان که آب آن را بجهت دفع ملخ به اطراف و جوانب برند. (برهان). چشمه ای است که آب از برای دفع ملخ میبرند و سار بسیار بدنبال آن آب بهر کجا که قصد ریختن آن آب کرده اند میروند و ملخان را بمنقار میکشند و تمام شوند و نوشته اند که بتجربه رسیده است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آبی است به شراه. (از تاج العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است بسراه و هر آنکه درایام سیل عرم بدان فرود آمد وی را بارقی خواندند، متحمل درد و رنج و غم شدن. تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن:
همه شب با دل او را بود پیکار
که تا کی زین فرومایه کشم بار.
(ویس و رامین).
آن کسانی که بار خلق کشند
ز آن عمل سال و ماه شاد و خوشند
سال و ماه از برای نیک و بدی
شده راضی بجور همچو خودی.
سنایی.
یار آن باشد که انده یار کشد
بر کس ننهد بار اگر بار کشد.
عبدالواسعجبلی.
کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم.
خاقانی.
چون شترمرغی شناس این نفس را
نی کشد بار و نه پرد بر هوا
گر بپر گوییش گوید اشترم
ور بگویی بار، گوید طایرم.
مولوی.
بارت بکشم که مرد معنی
درباخت سر و سپر نینداخت.
سعدی (ترجیعات).
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
بطاقتی که ندارم کدام بار کشم
چو میتوان بصبوری کشید بار عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم.
سعدی (طیبات).
دل اگربار کشد بار نگاری باری
سر اگر کشته شود بر سر کاری باری.
؟ (شعوری ج 1 ورق 160).
و رجوع به ’بار بردن’ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در49 هزارگزی جنوب قاین واقع شده. جلگه و معتدل است و9 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آبی است مر تغلب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ بَ دُ)
این چشمه در قدیم به این اسم نامیده میشده و فعلاً به چشمه باریک معروف است. رجوع به چشمه باریک شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان بخش صالح آبادشهرستان ایلام که در 12 هزارگزی جنوب ایلام و 4 هزار وپانصدگزی خاور راه شوسۀ ایلام به مهران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 95 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات و لبنیات شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ سوری میباشند و زمستان را بحدود گرمسیر همین بخش میروند و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آبی است بنوتمیم را
لغت نامه دهخدا
(چُ رَ)
از قرای زنجان رود زنجان قدیم النسق. محصولش دیمی و آبی. رود خانه کوچکی از میان قریه جاریست که آب آن از چشمه سار است. حاصل صیفی و بعضی اراضی از آن رود مشروب میشود، منبع این رود از دیزه است که موسوم به عاشقلو دره سی میباشد. تقریباً ثمن فرسخ راه باغات دارد. در کوهسار این قریه مرتع و چمن و چشمه سار خوبی هست. هوای آن ییلاقی است. (مرآت البلدان ج 4 ص 283)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 36 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 12 هزارگزی راه قیدار به آب گرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 757 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
چشمۀ بار اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود، سکنه اش پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، تحمیل کردن، بر دیگدان نهادن و آتش در زیر افروختن طعامی را: دیگ را، دیزی را بار گذاشت،
- بار خود را بار کردن، تمتعی هر چه بیشتر بردن، سود بسیار بحاصل کردن، رجوع به ’بار’شود،
- بار کردن کسی را، سخنان زشت گفتن او را: بارش کرد،
، لشکر را صف صف کردن، (ناظم الاطباء: بار)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25هزارگزی شمال کرمانشاه و 3 هزارگزی خاور فزانچی که سر راه شوسه است واقع میباشد. دامنه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات دیمی و شغل اهالی زراعت است. از فزانچی به این آبادی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبیعی مسنا و قدیم النسق است. آبش از قنات و سکنۀآن سه خانوار است’. (از مرآت البلدان ج 3 ص 231)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان است و سیزده خانواده رعیت دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 234)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه دار
تصویر چشمه دار
هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره، حلقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه زار
تصویر چشمه زار
محلی که در آن چشمه های بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمه بسیار باشد، سرچشمه (آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه گاه
تصویر چشمه گاه
جایی که چشمه آب از آنجا بیرون آید منبع چشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه وار
تصویر چشمه وار
چشمه مانند: سوراخ مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه سار
تصویر چشمه سار
زمینی که در آن چشمه بسیار باشد، سرچشمه
فرهنگ فارسی معین